احساسات خوب شرایط و اتفاقات عالی را رقم می‌زنند تجربه های روزانه | مهر ۱۴۰۳

آقا من گیر دادم به نموندن در محیط سمی

انصافا نمونید جایی که باهاش حال نمیکنید

چه دانشگاه مزخرف باشه

چه خانواده

چه هم اتاقی

چه دوست

چه محل زندگی

چه شغل

چه همکار

چه پارتنر

چه بدن پر از چربی

چه دماغ گنده

چه دندون خراب

آقا تو این دنیا حیف نیست عمر با ارزشتو بزاری پای چیزی که باهاش حال نمیکنی

مثلا هزینه ی جابجایی از محله زیاده ؟ برو محله های مجاور با همین قیمت محله خودت

از دماغت راضی نیستی ؟ برو وام بگیر عمل کن قسطی پرداخت کن

اقا انصافا نجنگید با چیزی

تحمل نکنید

راحت رها کنید

لازم نیست پارو بزنی ( بجنگی و تحمل کنی ) خودتو بسپار به امواج امن إلهی ( رها باش) خدا خودش بندشو میرسونه مقصد و به ساحل نعمت میرسونه

تو فقط کافیه نشانه ها رو جدی بگیری و به خدا اعتماد کنی ( تمام اتفاقات بد نشانه هست وقتیکه با خط واحد میری تو شهر و اذیت میشی نشانه هست که به خودت بیا یه کاری شغلی چیزی پیدا کن که بتونی ماشین بخری یا با اسنپ بری )

مبحث نشانه ها رو اولین بار از استاد عباس منش یاد گرفتم و تا آخر دنیا مدیونشم بابت این موضوع

کم آوردن

همه یه لحظه های دارکی داریم که فکر بهش حالمون رو بد میکنه

وقتیکه مرورش میکنیم هزارتا فکر میاد تو ذهنمون

چرا فلان حرفو بهش نزدم

چرا قبلش فلان کارو نکردم

چرا بعدش فلان کارو کردم

چرا در حین دعوا فلان کارو کردم و ...

الان آخر شبی یهو یاد یه خاطره دارک افتادم

ولی میگم به خودم اول چه درسی ازش گرفتی دانیال ؟ مثلا یاد گرفتم نزار آدما پررو بشن و تا خواستن توهین کنن جوابشونو بده و این که با آدمی که باهاش حال نمیکنی نمون و ترکشون کن برو یه جا دیگه حتی اگه ادم خوبیه ولی فرهنگش با تو یکی نیست و اذیت میشی کنارش ( حتی اگه خانوادت اذیتت میکنن باید دنبال کسب درآمد باشی تا اولین فرصت جدا بشی) در کل هر جا حالت خوب نیست نمون و هر که چرت و پرت گفت همون وقت جواب بده

حالا که درسشو گرفتم میگم تقصیر تو چی بود تقصیر اون چی بود ؟

ولی من واقعا تو اون قضیه تقصیری نداشتم طرف روانی بودش

بعدش برمی‌گشتی تو اون شرایط چکار می‌کردی ؟ خیلی‌ قبل از اینکه کارمون به دعوا بکشه رها میکردم و الکی اونجا نمیموندم چون میدیدم نشانه ها رو

مثلا اهل شب نشینی نیستن

اتاق بی روح شده

یا به شلوغی معترضن

یا نسبت به سر و صدا خیلی حساسن

همین نشانه ها روز اول و دوم و سوم کافی بود که من ترک کنم برم

آقا نشانه ها رو حدی جدی بگیرید

بعد تو دعوا محکم نبودم و بنظرم باید طرفو جر داد تو دعوا ( ولی به خودم میگم تو از بسکه خوبی هر ده سال دوبارم دعوات نمیشه تو که دعوایی نیستی عزیزم که میگی حقشو نزاشتم کف دستش بعدشم اون موقع ناراحت بودی وگرنه نباید شخصیت خودتو بیاری پایین و با سگ درگیر بشی)

و در آخر هیچ چیزی مثل نوشتن ذهن رو اروم نمیکنه

من بزرگترین بحران های زندگیمو با نوشتن حل کردم

قبلا تو دفتر مینوشتم و چند ساله داخل بلاگفا

خدایا شکر بابت نعمت نوشتن

خدایا شکر بابت وجود بلاگفا 👌😁❤️🌹

جمع بندی حرفام:

۱.مشکلاتت رو بنویس و راهکار بده

۲. بگو چه درسی گرفتم

۳. بگو چقدر تقصیر من بود چقدر اون

۴. برگردم اون موقع چکار میکنم

۵. با خودت مهربون باش خودتو سرزنش نکن چون اگه اشتباه کردی که طبیعیه اگرم اون مقصر بود کلی درس گرفتی و رشد کردی چرا رشد کردی چون یه رفتار اشتباهی داشتی که اون باهات دعوا کرد شاید اون رفتار اشتباهت این بوده که یه آدم عوضی رو تحمل کردی و پیشش موندی چه دوست باشه چه خانواده یا حتی محیط کار سمی

عشق و عاشقی

من چند سال از عمرمو تو لیسانس سر این قضیه هدر دادم

خوب یا بد ؟

بنظرم ارزشش رو داشت

چون از خامی در اومدم و تمام اون سختی های خرکی عشق و عاشقی مسخرم تو اون تایم منو ساخت

اگه الان نسبت به همه ی آدما بهتر میتونم احساسم رو کنترل کنم به خاطر همین قضیه بوده

ولی خیلی‌ خیلی زباد اذیت شدم واسه ی همین توصیه اش نمیکنم به کسی ولی اگه شد هم خیره ( اولش بدبخت میشی ولی خودتو وقتی شناختی و نجات پیدا کردی شخصیتت فولادی میشه ) ولی از بسکه این مسیر سخته که ...

با آدمای بیشعور چطوری رفتار کنیم ؟

من قبلا می‌گذشتم

الان اگه یه بار طرفو ببینم چیزی نمیگم و رد میشم

ولی با دوست یا هم اتاقی با هم خوابگاهی یا اعضای خانواده یا فامیل و همسایه اگه تیکه پروندن باید جواب داد

تجربه بهم ثابت کرده چیزی نگی اینجو آدما فردا شورشو در میارن و ادم نمیشه

خوابگاه

بعد از چند سال از کارشناسی گذشت رفتم ارشد بخونم

دانشگاه اصفهان قبول شدم

مسئول خوابگاه یه سری شماره اتاق داد بهم گفت هر کدوم رو دوست داشتی برو داخلش

(از قدیم یاد گرفته بودم مقاومت نکنم

یعنی به این باور رسیده بودم هرچی پیش میاد خیره

من تلاشمو کنم نتیجه مهم نیست خداوند بهترین ها رو واسه ی بندش رقم میزنه . )

اقا ما رفتیم طبقه ی سوم یه پسره ی شیرازی بود به دروغ گفت اینجا جای رفیقامه و قراره بیان

با اینکه می‌دونستم دروغ میگه گفتم اکی مشکلی نیست هر جوری راحتی

رفتم طبقه ی چهارم هر چی اتاق ها رو در زدم کسی درو باز نمی‌کرد

رفتم آخر راه رو در زدم

یه پسره ی مهربون و بامرام و لوطی اومد درو باز کرد و خیلی‌ گرم استقبال کرد و هنوزم با هم دوستیم

بعدش اتاق کناری تراس مشترک داشت با این اتاق

۲ تا پسر عالی هم اتاق کناری بودن که همیشه پیش ما بودن و یه اکیپ دوست داشتنی داشتیم

بچه ها همشون با کلاس و شیک و خوب بودن

سال دوم تمام خوابگاه ها عوض شد

سال دوم مصادف شد با ماجرای مهسا ا م ی ن ی

و وقتی وارد خوابگاه جدید شد پشمام ریخت

چون همون اکیپ قبلی با چند تا ادم پرفکت جدید تو اتاقی بودن که من بودم

یعنی سال دوم هم با عشق و حال گذشت

صدای خندمون کل خوابگاه می‌پیچید

خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد حال داد

من شبا باشگاه بودم بعد از باشگاه هم با بچه ها تا یک و دو شب بازی میکردیم و میخندیدیم

فردا شم از خستگی تا ۱۱ ظهر خواب بودم

بعدشم بیدار میشدم میرفتم دانشگاه ناهار میخوردم و تا ۵ عصر میخوابیدم

بعدش تو محوطه ی زیبای خوابگاه دور میزدیم

موقع شام هم با بچه ها می‌رفتیم رستوران یاس

حالا قضیه رستوران چی بود ؟

دانشگاه اومده بود با ۹ هزار تومن انواع غذاها رو میداد

یعنی مثلا شام خوابگاه میشد ۲ هزار تومن

ولی ۲ سیخ کباب کوبیده رستوران میشد ۷ تومن یا ۶ تومن

ما هم همیشه می‌رفتیم رستوران دانشگاه

اقا در کل خدایی بهشت بود دانشگاه اصفهان

بعدش رستوران مختلط بود

اونجا هم موقع شام جلوی دخترا کلاس بزار و تیپ بزن و شوخی و ... جلوی دخترا

دخترا هم که انگار اومدن عروسی

با چه آرایش غلیظ و ادا اطوار میومدن رستوران دانشگاه

هر چی هم بسیج آگهی میزد و ... نمیشد جلوی بچه ها رو گرفت

اقا در کل بهشت بود واسه ی خودش

سر همین قضیه که اینقدر دانشگاه خوش بود تمام بچه‌ها ۳ ساله شدن

یعنی به جای چهار ترم ارشد ۶ ترم طول کشید

و الانم هنوز بعضی ها نتونستن تموم کنن و رفتن واسه ی سال چهارم

آقا در کل دو سال بهشت اصفهان طول کشید و ما رفتیم واسه ی سال سوم

سال سوم هم مثل سال دوم خوابگاه ها عوض شده بود

به ما گفتن بچه‌های ارشد قاطی بچه‌ها دکترا شدن

اقا همه چیز تغییر کرده بود سال سوم

رستوران مختلط یاس رو بستن

محوطه ی دخترا رو حصار کشی کردن دیگه نمیشد رفت

سختگیری ها خیلی زیاد شده بود

قیمت خوابگاه و غذا چند برابر شده بود

کیفیت غذا پایین اومده بود

بچه‌های دکترا افسرده بودن و همه سن بالا

احساس می‌کردی با پدر بزرگت تو خوابگاهی

اساتید سگ شده بودن و همش فشار می‌آوردن که پایان نامتون عقبه و پروپوزال منو رد کردن

هر کدوم از دوستام یه جا افتاده بودن

بعد من افتادم پیش یه لر کهگیلویه یا چهارمحال و یه پسر از فریدن اصفهان

اون لره مشکل عصبی شدید داشت

صبح زود می‌رفت دانشگاه

شب ساعت ۱۱ برمیگشت میخوابید

اتاق شده بود پادگان نظامی

چند بار تیکه انداخت چیزی نگفتم بهش

شب آخری بد جوری باهاش دعوا کردم

میخواستم بزنمش خودش زیرشو کشید

اقا همه چیز اشغال شده بود

تمام اون خوشی ها به فنا رفته بود

و هم اتاقی های جدیدم که سگ بودن و پاچه میگرفتن

منم نشستم فکر کردم و گفتم اینا همش نشانه هست

نشانه ی اینکه نمون اینجا

برو دنبال زندگیت

ارشد باعث شده بود تمام سختی های کرونا رو فراموش کنم و یه تکون اساسی به زندگیم بدم

ولی سال سوم ارشد دیگه خدا می‌گفت نمون

رفتم با دوستام و خانواده و... مشورت کردم

همه میگفتن دو سال وقت گذاشتی حیفه بمون تموم کن

ولی من گفتم یکسال از عمر جوونی مگه کمه بزارم پای ارشد که سودی هم واسم نداره

گفتم دانیال به خودت بیا

به حرف عقل و قلبت گوش بده

به نشانه های خداوند توجه کن

بدون اینکه به کسی بگم با یکی از دوستام تمام وسایل خوابگاه رو جمع کردیم و اومدم شیراز و شروع کردم به کار جدیدم

و الان که به یادش افتادم خوشحالم که تصمیم خیلی خوبی گرفتم و آزاده عمل کردم

در کل هر جا بهتون بد گذشت یا داشتید اذیت میشدید نمونید حتی اگه زندگی زناشویی باشه چه برسه دوستی و خوابگاه و ...

اذیت شدن با سختی در راه رسیدن به هدف فرق داره اولی عذابه و دومی شیرینه

دیشب یه خوابی دیدم

چقدر از این جمله بدم میاد :

دیشب یه خوابی دیدم

خب چکار کنم خواب دیدی

تهش مگه چیه

بدتر از مرگ داریم

خب تهش مرگه خب

پس اینقدر استرس به خودتون ندید که تعبیر خوابم چی میشه

جزوه ی کاغذی

من خودم به سختی جزوه هامو میخونم

و سازماندهی جزوه ها سخته

راهکاری که واسش پیدا کردم اینه که جزوه هامو تبدیل به پاور پوینت میکنم

دسترسی راحت

و سازماندهی بی‌نظیر در ذهن

هر زمان کفتارها خندیدن بدانید شیری به زمین افتاده  

کسایی که پیج منو دنبال میکنن میدونن که من اصلا مذهبی نیستم و کاملا مخالف خرج شدن بودجه ایران تو کشورهای دیگه هستم مخصوصا وقتی می‌بینم هم وطنام چقدر مشکل دارن

با این حال به شدت از کشته شدن یحیی سنوار ناراحت شدم

چون به پای کشورش خونشو داد

و به نظرم قربانی شدن پای وطن بالاترین هدیه ی انسان تو زندگیش می‌تونه باشه

کاری ندارم راهش درست بود یا غلط

ولی همین که وسط میدون باشی و خون بدی پای کشورت

همینکه که تا آخرین گلوله بجنگی و زخمی بشی شدید و باز ادامه بدی یعنی مرد بودن رو به آخر رسوندی

دمت گرم مرد

#بمیری_به_نام_و_نمانی_به_ننگ

#بمیری_به_نام_و_نمانی_به_ننگ

#بمیری_به_نام_و_نمانی_به_ننگ

چقدر این جمله رو دوست دارم من

تک دل منو تو بریدی

یادتونه یه کلیپی بود می‌گفت تو تک دل منو بریدی

تو مسلمون نیستی کریم

ده سال ازش گذشت از این کلیپ( اون تایم من دانشجوی سال اول کارشناسی بودم در خوابگاه دانشجویی)

به نظرم با تمام سختی هاش زیباترین بخش زندگیم تو خوابگاه دانشجویی بوده

هر بیزینس ران کنیم بعد از ۳ سال میشیم یک بازار

یا تو رشته های مختلف ورزشی به حد مطلوبی می‌رسیم

۳ سال واقعا تایم زیادی نیست

ولی تمرکز میخواد

باید ذهنو آزاد کرد و فوکوس کرد رو کسب و کار

اون وقت از این زندگی خاله زنکی وارد یه لول باحال از زندگی میشیم

دختر

شغلم من جوریه که ۸۰ درصد با دخترا سر و کله دارم و حدودا ۲۰ درصد شاگرد پسر دارم

یه نکته ی جالب مه درباره‌ی دخترا بهش رسیدم اینه که حال دل یه دختر کلا براساس جایی که بهش تکیه کرده میاد

یعنی اگه تکیه گاهش خانواده باشن یا ... باید حس امنیت کنه ازشون و حس درک شدن

در غیر این صورت میترکه

و برخلاف پسرا ، به نظرم دخترا همشون خوبن و اگه دختر بد داریم به خاطر مشکلات زندگیش بوده ، یعنی همون دختر معتاد یا دزد یا ... هم اگه ریز بشی می‌بینی از خانواده هست که به این بدبخت سرایت کرده

کاری که دوست داری رو انجام بده

هر وقت که کاری بوده همون لحظه انجام دادم خیلی‌ بهتر نتیجه گرفتم

هر وقت دنبال آمادگی کامل بودم هیچ وقت انجام ندادم

در واقع هیچ وقت شرایط کاملا نرمال پیش نمیاد

من هر وقت دلم بخواد بدون ادیت و ویرایش و دلی شروع میکنم به نوشتن

تو اوج خواب زنگ میزنم به مشتری یا کارفرما یا هر جا که لازمه تماس بگیریم ولی اگه بزارم واسه ی بعد هم ذهنم شلوغ میشه هم معمولا بیخیالش میشم

وقتی می‌خوام پیام بدم به کسی پیام میدم و به نتیجش فکر نمیکنم

هی نمیام بگم اینو بگم نگم

آقا سریع حرفتو بزن

اینقدر ادیت نزن

آقا وقتی میخوای بری باشگاه همون تایم لباس بپوش برو

خلاصه مهم ترین نکته اینه اگه در تایمی که هنوز آماده نیستی کاری رو شروع کردی که کردی

در غیر اینصورت بشین تا آمادگیش بیاد.

کار دلی

امسال موقع انتخاب رشته یکی از بچه‌ها که واسش انتخاب رشته کردم یه دختر به شدت بی ادب بود

اتیکت و آداب معاشرت نداشت

خیلی زیاد واسش وقت گذاشتم

ولی این‌بی ادب بودنش رو مخه

و احتمالا هیچ‌ وقت نفهمه چقدر زحمت کشیدم رو انتخاب رشتش

همین بی ادب بودن و تشکر نکردن و قدردان نبودنش خیلی‌ رفت رو مخم ، حالا‌بماند که کلی تخفیف دادم بهش

ولی همین که قلب خودم راحته و وجدانم آسوده است هزار بار بیشتر از قدردانی و فهمیدن اون ارزش داره واسم

نفرت

یه سری چیزا دست ما نیست

یه سری چیزا رو میشه بهبود داد

ببینید من میرم باشگاه بدنسازی

واقعا زیاد تمرین میکنم

بعد میبینم یه نوجوون ۱۶ ساله با یه ژنتیک خوب همون روز اول باشگاه از من که چند سال تمرین کردم بدنش قشنگتره

یا داداش من یه دندونایی که نگو

مسواک نمیزنه ولی همیشه سالم

بعد من با مسواک و نخ و ... همیشه دندون پوسیده و ...

و هزارتا مثال دیگه که من پذیرفتم ژنتیک اونا بهتره

تو مورد دندون و باشگاه من میتونم خودمو بهبود بدم

ولی یه سری چیزا حتی قابل بهبود نیست

مثلا کسی که قدش کوتاهه چطور میخواد بهبود بده ؟ باید قبولش کنه

حالا خوشبختانه موضوع نفرت قابل بهبوده

خود من اصلا نفرت ندارم

اینقدر راحت می‌بخشم که همه تعجب میکنن

واقعا کار خاصی نکردم واسش

بچگی راحتی هم نداشتم واقعا که بگیم از اونه

من اینو از ژنتیک میدونم

حالا بر عکس من مادر منه

مامانم به شدت کینه ای هست

خیلی‌ شدید

همیشه از آدمایی که تو بچگی اذیتش کردن میگفت تا برادر شوهر و خواهر شوهر و ...

بعد روزی نبود که غر نزنه و بلند نگه خدا منو بکشه و ...

دچار میگرن شدید شدید شد به خاطر این حس و به شدت لاغر و رنگ پریده

واقعا حالم داره بد میشه بیشتر از این از روزای سیاه زندگی مادرم بگم

آقا گذشت و گذشت تا ما بزرگ شدیم و وارد دوره ی جوونی شدیم

یه نگاه کردم به مریم ( مامانم )

گفتم این چرا اینجوریه ؟

دیدم بابام یه آدم خیلی مذهبی و به شدت گاوه

که تا حالا یه بار نگفته به مامانم که دوستت دارم و از این حرفا

واقعا نگفته بود

از دین فقط نماز روزه یاد گرفته بود

نه کادویی نه هدیه ای نه اخلاق درستی

نه بیرونی نه وسیله ی‌ خونه ی درستی

نه رستورانی نه شمالی

نه حس مثبتی

نه طلا و جواهراتی

نه احترام درستی

پس مادر من اگه از همه ی ادما نفرت نداشت عجیب بود

پس یه آدمی مثل مادر من نباید خودشو سرزنش کنه

کاملا حق داشته مریض بشه افسرده بشه و بی رنگ و رو بشه و همیشه در حال داد زدن و اعصاب خوردی

تازه بابام که عرضه ی محبت‌ کردن ( بهتر بگم شعور محبت‌ کردن رو نداشت) حتی تخریب میکرد

مثلا مامانم می‌گفت یه بار یه دامن مخمل خریدم بابات گفت تو در حد این دامن مخملی که خریدی ؟

گفت همون شب قیچی گذاشتم داخلش

بنابراین لطفاً لطفاً وقتی اینقدر زندگی یه سری ادما مثل مادر من بوده باید کاملا بهشون حق داد حالشون خوب نباشه

آقا بعدش من اومدم یه سری کتاب عالی دادم مامانم بخونه ( چون خودم به شدت عاشق مطالعه هستم)

دیدم یه خط میخونه دیگه نمیکشه

میشوندمش کنارم یه جایزه خوب واسش تعیین میکردم ( مثلا اینو بخونی میریم فلان جا) دیدم واقعا تاثیری نداره مامان من کتاب خون نیست

بعد بردمش روانپزشک ولی قرصاشو نمیخورد

ذهنم درگیر بود چکار کنم مامانم خوب بشه ؟

قبول شدم ارشد

یه خانم سن بالا هم کلاسیم بود

همیشه بهش تقلب میرسوندم اونم زیاد

بهم گفت میخوام جبران کنم واست و تو چقدر گلی و خوبی و از این حرفا

منم کلا زود با ادما رفیق میشم

نگفتم لطف دارید ‌ و ...

گفتم شغلت چیه؟

گفت مدیر دبیرستان بزرگ سال

خندیدم گفتم واسم کادو بگیر دبیرستانی نداریم

بعد یهو گفتم اتفاقا مامانم تا سوم راهنمایی خونده

بیارمش پیشت ؟

گفت اره چرا نه

گفتم مامانم اهل مطالعه اصلا نیست

گفت نگران نباش سوال ها رو بهش میدم

اقا برگام ریخت

تمام سوالات رو تو وات واسم فرستاد

مامانم با ۱۹ و ۲۰ پاس میشد

کلی دختر جوون و هم سنش میریختن دورش چون درسش خوب بود

آقا مامان ما روز به روز بهتر میشد

به خودش می‌رسید

بوتاکس

غذای بیرون

لباس جوون پسند

من یهو به خودم اومدم دیدم این مریم با اون مریم ۱۸۰ درجه فرق کرده

حداقل ۱۰ ۱۵ سال جوون تر شده بود پوستش

میگرنش شده بود ماهی یکبار

و اصلا از سختی ها و حال بدی هاش حرف نمیزد که هیچ حتی دلش واسشون میسوخت

دنبال ارتباط مجدد با فامیل بود و ...

بعد ها من تو یوتیوب کلیپی از استاد علی صاحبی دیدم که راجب کتاب تئوری انتخاب حرف میزد

می‌گفت انسان ها احساس خودشون رو با حرف زدن نمیتونن عوض کنن بلکه با اقدام کردن احساسشون عوض میشه

مثلا اگه انگیزه نداری این حس بی انگیزه بودن با کاری نکردن بدترهم میشه ولی اگه با همون حس بی انگیزه بودن یه اقدام کوچیک کنی و بری سراغ اقدام کوچیک دومی بعد از یکساعت به خودت میای و میبینی پر از انگیزه شدی

یا مثل مادر من که وارد شدن به فضای جدیدی از زندگی ( ادامه تحصیل) باعث شد از صدتا مشاوره و روانپزشک بهتر نتیجه بگیره و زندگیش عوض بشه

بنابراین اگه دچار نفرت از افراد هستی این کار ها رو انجام بده :

۱. خوندن کتاب های راندا برن

۲. خوندن کتاب ۴ اثر از فلورانس اسکاول شین

۳. خواندن کتاب شفای زندگی از لوییز هی (عالیه واقعا)

۴.خوندن کتاب تئوری انتخاب از ویلیام گلسر

۵. اقدام اقدام اقدام ( پاشو یه غلطی کن ، فقط یه کاری انجام بده که دوست داشته باشی و اسون باشه ، مهم نیست چه کاری فقط یه کاری انجام بده )

۶. ورزش ورزش ورزش ( لطفاً کنس بازی در نیار که بری تو پارک ورزش , حتما باشگاه ثبت نام کن و دنبال پایه نباش که بگی تنهایی نمی رم )

۷. هر روز صبح به محض بیداری وارد سایت استاد عباس منش شو و یکی از فایل های رایگان رو گوش بده و نظرات زیر هر فایل رو بخون تا معجزشو ببینی

بین ۷ مورد بالا که همشون مهم هستن گزینه های ۵ و ۶ و ۷ مخصوصا ۶ و ۷ م

هم تر هستن

امیدوارم همیشه رو خودتون کار کنید چون از تو فقط یه دونه تو این دنیا هست و چیزایی از دست تو بر میاد و کارایی از دست تو ساختس که الان حتی تو خیالت هم نمیاد.

از بین بردن احساسی شدن و عذاب وجدان

فقط خودتو مشغول کار کن

اونم کاری که دوست داری

یا کتابی که دوست داری

بعد از مدتی حالت کلا خوب میشه

مثلا یک ساعت بعد

من یه رابطه ی سمی رو تموم کردم

واقعا سمی بودا

بعدش دوباره پیام داد ولی ایندفعه درجا بلاکش کردم

نزاشتم مثل دفعه های قبل بشه

اول یه جوری شدم

ولی بعدش حالم خوب خوب شد

فقط خودتو مشغول کار

سافت باکس خریدم

انرژی رو تو یه نقطه بزارید

وقتی یه جای دیگه انرژی تو خرج می‌کنی در واقع قدرت تصمیم گیریتو کاهش دادی

من یه سری لامپ رو ۴۰۰ تا ۵۰۰ گرون تر خریدم و از لامپش هم راضی نیستم و نپرسیدم چه نوع لامپی هست

در ضمن نرفتم تست کنم سافت باکس چه سایزی مناسب منه و از نزدیک تست کنم

چرا ؟

چونکه شب قبلش درگیر دادگاه شدم

و تمام انرژی منو و اعصاب منو صرف خودش کرد

پس عزیز من رو یه نقطه متمرکز باش و اگه از کاری خوشت نمیاد بسپارش به متخصصش و خودت برو دنبال حوزه ی تخصصی خودت

نوشتن شکواییه‌ ی دادگاه نه مورد علاقم بود نه تخصص من

الکی خودمو درگیرش کردم و سافت باکس رفت تو پاچم شاید

این اولین خریدی بود بدون تحقیق کامل خریدمش

پس دقت کن یا کاری که تخصص داری انجام بدی یا کاری که ازش لذت میبری

از اون طرف بعضی کارها هم تخصص داری هم لذت بخشه ولی اگه جز اولویت هات نیست باید بزاریش کنار چون تو هدف بزرگی داری که چیزی نباید ذهنتو پرت کنه ازش

عقیده هاتو واسه ی خودت نگه دار

استادم میگه با هر منطقی دست کنی تو اتیش دستت میسوزه

یعنی هر عقیده ای داشته باشی ضرر میکنی و ضربه می‌خوری

حتی اگه کاملا حق با تو باشه

چیزی که منفیه باید ازش دور شد

یعنی بسیجی باشی ضربه میخوری

ضد انقلاب هم باشی ضربه میخوری

چقدر تو این اتفاقات چند سال اخیر دو طرف قضیه ضربه خوردن

چه خانواده هایی یتیم‌ شدن و ...

یه سوال ؟

پس بی تفاوت باشیم ؟

خیر اصلا

ولی اگه زورت میرسه کاری کن وگرنه خودتو نسپار به اخبار و حس منفی و ...

و یه نکته جالب اینکه همیشه عقیده‌ی دینی و سیاسی رو واسه ی خودت نگه دار

هر ادمی در ایران شاید در جهان فکر میکنه خودش درست میگه

اگه مذهبیه میگه من حقم اگه غیر مذهبی هم باشه همنیو میگه

در کل آدما عقیدشون رو نمیگن که به طرف کمک کنن بلکه میخوان حق‌بودن خودشون رو ثابت کنن و به شدت با عقاید مخالف خودشون می‌جنگن

پس هزار بار به خودم میگم که همیشه این نکته رو فراموش میکنم که عقیدمو واسه ی خودم نگه دارم

خونه قدیمی شیک

وای چی دیدم

امروز رفتم یه میز تاشو خریدم از دیوار

گفتم آدرس کجاست

گفت انوری کوچه ۱۰ فرعی ۱

رفتم وارد خونه شدم

یه خونه ی قدیمی خیلی بزرگ

حیاط خیلی بزرگ

چارچوب درها چوبی بود

یه ماشین امریکایی قدیمی پارک شده بود داخلش

اصلا دلم رفت تو این خونه زندگی کنم

یه حوض خوشکل وسط حیاط بود

دو طبقه بود

ولی یه طبقه تقریبا زیر زمین

یه طبقه رو

هر طبقه هم ۶ تا ۷ اتاق داشت

اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی

خونه قدیمی دیدم حالم بهم خورده ولی این قدیمی و با اصالت و خیلی زیبا بود

سریع نوشتمش تو لیست اهداف و آرزوها ، تا پول اومد تو دستم برم تو این جور خونه ها زندگی کنم

بوی زندگی رو حس می‌کردی یعنی

حس دلتنگی

دلتنگی الکی نیست

تمام حالات بدن نشانه ای دارن

ولی چیزی که مهمه اینه که بتونیم مدیریت کنیم حس دلتنگی رو

یه تکنیک خوب اینه که به زبون بیاریم

من دلتنگتم چون با فلانی دعوام شده و باهام قهره

من دلتنگم علتشو خاصی نداره پس احتمالا اختلال هورمونیه

بعدش که اعتراف کردیم چه حسی داریم و علتش چیه معمولا بعضمون میترکه و با چند قطره اشک آروم میشیم

حالا باید بپرسیم چکار کنم حالم خوب بشه ؟ من خودم با یه نفر قهر بودم و غرور رو گذاشتم کنار و رفتم آشتی کردم چون هم مقصر بودم هم اون فرد خیلی عزیز بود

ولی خدایی تقصیر من نبود به شدت روم فشاره و بعضی وقتا ادم کم میاره واقعا

خدایا ممنونم که هوامونو داری میدونم تلاش هامون به موقع جوری به ثمر میشینه که خودمونم سوپرایز میشیم

جمله های دل نشین

حتی نمیتونی تصور کنی چقدر قدرتمندی

بهترین روش خلاصه برداری

این روش مخصوص بچه‌های کنکوری نیست

برای دوره ها و کلاس های آنلاین که شرکت میکنیم

بعد از اینکه داخل دفتر نوشتیم همون روز منتقل کنیم به پاور پوینت

چون هم همیشه قابل دسترسه

هم راحت میشه دسته بندی کرد

هم با میل و رغبت بیشتری بعدا میریم سراغش

یه جمله ی فوق زیبا از استاد عباس منش

استاد عباس منش رو که احتمال زیاد میشناسید

اگرم باهاش آشنایی ندارید تو تلگرام یا گوگل سرچ کنید عباس منش

داشت درباره ی افکار مثبت صحبت می‌کرد

می‌گفت تحت هر شرایطی تحت هر منطقی ، دستت رو بکنی تو آتیش میسوزه

حالا اگه دلسوز باشی یا فلان و ... چه بیای اخبار جنگ غزه رو دنبال کنی و بگی اخ گناه دارن چه حتی ماجرای معدن چی های طبس ، آسیب میبینی

( من خودم به شخصه واقعا سخته واسم تو یه سری مسائل مثل ماجرای مرحوم مهسا امینی و معدن چی ها و ... ساکت بمونم ولی این حقیقته متاسفانه ، که برم سراغشون با هر دلیلی آسیب میبینم )

مثل یکی از دوستام که داخل اعتراضات دستگیر شد و یک سال خانوادش واسه ی آزادیش تلاش کردن

از طرفی بهترین راه برای کمک به بیماران اینه که بیمار نباشی

بهترین راه برای کمک به فقرا اینه که فقیر نباشی

من میگم همه ی ماها دغدغه های اجتماعی زیادی داریم

اول از جهان کنده بشیم

رشد کنیم

ثروتمند بشیم

بعدش وارد کارزار های اجتماعی بشیم

چون به ادم ضعیف حتی خانوادشم محل نمیدن

یه فکت پشم ریزون

یه رفتار حداقل باید ۴۰۰ بار یا ۹۰ روز مداوم تکرار بشه تا تبدیل به عادت بشه

واسه ی همین تغییر اینقدر سخته

از طرفی از بسکه تنبلی کردیم این تنبلی خودش شده یع عادت عمیق

پس واسه ی عمل گرایی خواهشا زود ناامید نشو با ده بار با بیست بار شکست خوردن

من خودم انصافا واسه ی این که اخبار سیاسی نبینم خدایی بالای ۲۰۰ تا ۳۰۰ بار تلاش کردم و هر بار وسوسه میشدم

ولی چیزی که جالب بود بعد از چند ماه خیلی مسلط میشی و این نشون میده اون عادت دارع شکل میگیره

من الان در طی هفته شاید یه بار تا دوبار اخبار سیاسی رو دنبال کنم ولی قبلن روزانه چند ساعت وقت میزاشتم

بنابراین باز تاکید میکنم ۴۰۰ بار حداقل باید تلاش کنی تا عادت جدید شکل بگیره این ۲۱ روز رو بریز دور

کسی با ۲۱ روز نتونسته عادت جدید درست کنه

و این عادت ها هستن که زندگی ما رو شکل میدن

استاد بهرام پور

یه کلیپ از استاد بهرام پور دیدم درباره ی روتین بعد از بیداری

می‌گفت ما انسانها همیشه فراموش کاریم

محاله برنامه ها یادمون بمونه

محاله اهداف یادمون بمونه

محاله روتین بیداری و خواب یادمون بمونه

می‌گفت من یه برگه می‌نویسم میزارم کنار دستم تا به محض بیداری نگاش کنم الان دقیقا باید چکار کنم

موقع خواب باید چکار کنم

تو یه برگه دیگه مینویسم امروز باید چکار کنم

به ذهنتون اعتماد نکنید اصلا

همه چیزو مکتوب کنید بزارید جلوی چشمتون

تفاوت لذت و شادی

یه مصاحبه دیدم خیلی جالب از تفاوت اینا می‌گفت

لذت : زودگذره مثل خوردن شیرینی یا دیدن فیلم

شادی : طولانیه مثل کسب موفقیت

لذت باعث افسردگی میشه چون مدام باید تزریق بشه مثل کشیدن سیگار یا خودارضایی

شادی زندگی رو شیرین میکنه با اینکه سخته مثل دنبال کردن اهداف با تمام سختی هاش

یه مبحثی هست به نام سم زدایی از دوپامین

حتما نگاش کنید ( سرچ تو نت )

دوپامین باعث نابودی انسان میشه چون هنگام لذت ترشح میشه برای همین در روانشناسی ما مبحثی داریم به نام دوپامین دتاکس

ولی سرتونین باعث سازندگی و نشاط طولانی میشه چون هنگام شادی ترشح میشه برای همین یکی از قرصهای قوی ضد افسردگی قرص سرترالین هست

در کل حواستون به لذت های زودگذر باشه و کمشون کنید

چک لیست

وقتیکه میری خرید از فروشگاه یه فهرست درست میکنی که فلان چی و فلان چی رو بخرم تا فراموش نکنید چی لازم دارید

چقدر خوبه یه چک لیست هم موقع بیداری از خواب بنویسیم

یه چک لیست موقع خواب

مثلا چک لیست خواب میشه کم کردن نور اتاق

پوشیدن لباس خواب

گوش دادن به پادکست تا راحت خوابمون ببره

و یا روتین روز میشه دوری از گوشی

چند صفحه مطالعه

نرمش

می

مسواک و ...

وقتیکه چک لیست نباشه معمولاً صبحتو خراب میکنی و نگاه می‌کنی میبینی شب شده و هیچ کاری نکردی

هر چیزی که به پول ختم نشه فراموش میشه

قویترین محرک انسان پوله

هر عادتی هر روتینی وقتی ادامه پیدا میکنه که یا از لحاظ مالی اکی باشی و دغدغه نداشته باشی

یا اینکه اون کار تو رو به پول برسونه

پدر و مادر

ایا همیشه باید احترام پدر و مادر رو رعایت کرد ؟

اره

ایا باید به حرفشون گوش داد ؟

هم اره هم نه

من خیلی‌ پدر و مادرم رو مخم راه میرن

ورزش نمیکنن رژیم نمیگیرن

سر مسائل الکی عصبانی میشن

مامانم خیلی تعصب داره رو همه چیز

در کل با اینکه خیلی‌ مهربون و دلسوزم ولی دیگه این خصلت رو گذاشتم کنار

هر کسی به فکر خودش بود چه خوب

نبود هم مهم نیست

تصمیم جدید

چاه کن همیشه ته چاهه

هر بار هر بار هر بار خواستم زرنگی کنم بعدش پشت پاشو خوردم حتما

ما ۶ هکتار زمین کشاورزی با یه نفر خریدیم

۳ هکتار ما ۳ هکتار اون

چون من شغلم یه چیز دیگس و بابام تو کار ملکه نرفتیم سراغ زمینی که خریدیم

شریک ما طمع کرده زمین رو مفت از ما بخره

همش قیمت خیلی‌ پایینی رو زمین میزاره

منم گفتم به بهانه ی اینکه میخوام مجوز گلخونه بگیرم زمین رو ازش میگیرم

حالا که به خودم قول دادم راستگویی و صداقت رو خط قرمز زندگیم قرار بدم خیلی راحت به طرف میگم ما زمینمون رو نمیفروشیم و می‌خوام جداش کنم

دیگه دنبال هزارتا قصه ی گلخانه و از این حرفا نیستم

شاید به ظاهر واسم هزینه داشته باشه ولی تجربه بهم ثابت کرده خیر و برکت و پیروزی در صداقته

صداقت

به نظرم مهم تر از راستگویی صداقته

میشه راست گفت ولی صداقت نداشت

به نظرم صداقت از اون کلمه هایی هست که تو جامعه دربارش بحث نشده

خیلی وقتا میشه طرف رو پیچوند ولی دروغ هم نگفت

مثلاً بهت میگه دوسم داری و تو میگی آره

تو می‌دونی منظورش از دوست داشتن اینه که عاشقمی یا تصمیمت جدیه باهام بمونی

تو واقعا دوسش داری ولی نه در حد ازدواج

منظورشو فهمیدی و راست هم گفتی ولی صداقت نداشتی

همون طور که ارزش تمرکز از زمان بیشتره.

ارزش صداقت هم از راستگویی خیلی‌ بیشتره

اگه راست گویی رو نقره بگیرم راستگویی رو طلا میگیرم