احساسات خوب شرایط و اتفاقات عالی را رقم می‌زنند تجربه های روزانه | فروردین ۱۴۰۳

اعداد رند برای شروع دوباره

شنبه

از فردا

از ساعت ۱۰

از فلان

من خیلی‌ حس خوبی از این اعداد دارم

و همیشه واسه ی شروع دوباره ازشون استفاده میکنم

البته یه گروهی میان میگن از سال جدید و چند هفته یا چند ماه رو از دست میدن که اشتباهه

سرانجام چالش ۳ ماه تمرکز روی بیزینس جدیدم

امروز این چالش تموم شد

و من یه دفتر برداشتم و هر روز گزارش کار مینوشتم که تو این ۳ ماه چقدر وقت گذاشتم و چقدر نتیجه نصیبم شد.

دفتر رو که خوندم بلند گفتم پشمااام

من فقط تونستم ۱۰ روز از این ۳ ماه رو رو کارم متمرکز بشم

دو تا نکته ی جالب این گزارش روزانه واسم داشت :

۱. ماها فکر می‌کنیم کار میکنیم ولی الکی خودمون رو مشغول میکنیم که عذاب وجدان نگیریم

۲. همین ده روز یه عالمه منو جلو انداخت. پس اگه ۳ ماه زمان میزاشتم قطعا نتیجه میگرفتم و این هدفم رو به درامد میرسوندم

چیزی که خوشحالم اینه که گزارش منظم شبانه داشتم

و این باعث شد بفهمم کجای کارم لنگه

و این مقاله هایی که داخل وبلاگ می‌نویسم به خاطر تحلیل گزارش کارام هستش .

امشب جمعه ۳۱ فروردین سال ۱۴۰۳ میخوام یه بار دیگه این چالش شکست رو استارت بزنم و این بار تایم رو ۱ ماهه در نظر میگیرم و انتظار دارم حداقل ۲۰ روز رو بتونم رو هدفم کار کنم ایشالا

نتیجشو حتما بهتون میگم

مغز بیشعور

من همیشه ذهنم درگیر جواب به این سواله ؟

چیکار کنم مثل کتاب قصه یا سریال به مدت طولانی و با تمرکز و انگیزه مطالعه کنم و خسته نشم

همیشه داشتم درباره ی جواب به این سوال کتاب میخونم و کلی فیلم و مستند درباره ی ساختار مغز و نوروساینس دیدم

همین اواخر بود که دوره ی انعطاف پذیری عصبی ( نوروساینس) استاد بهرام پور رو دیدم و حقایق جالبی واسم روشن شد

۱ . خستگی ذهن وجود نداره

ذهن انسان ۲۴ ساعت بیداره

فقط اون قسمتی که بیشتر باهاش کار میکنیم فعال ترن تو اون لحظه

۲ . چرا پس خسته میشیم ؟ چون مغز از اون کار لذت نبرده

۳ . غذای مغز لذته ، واسه ی همین می‌تونی تا صبح بیدار باشی و بدون پلک زدن یه کتاب داستان یا رومان رو تموم کنی ولی مغز حاضر نیست ۱۰ دقیقه کتابی رو که بهش لذت نمیده تحمل کنه و از چشات اشک میاد و خوابت میگیره و بدنت مور مور میشه

۲ . اگه مغز بهش لذت برسه هی ادامه میده هی ادامه میده و اون وقت درک میکنی مغز خسته نمیشه یعنی چی

یه سریال رو تا صبح تموم میکنی ولی نمیتونی ۵ دقیقه پای شبکه ۴ بشینی

یا طرف به حدی گیم میزنه که رسماً به گا میره ، یه دوستی داشتم بازی دوتادو‌ بازی میکرد تمام استخوان های کمرش قوز شده بود

مچ پاش اندازه ی ماژیک شده بود

۳ . نکته ی جالب اینه که مغز واقعا بیشعوره

و چیزی که بهش لذت بده از فیلترش رد میشه حتی اگه نابودش کنه

مثلا مغز عاشق قند و شکره ، بعد تو شب و روز نوشابه و خامه و شیرینی و بستنی و دسر و چای نبات و... بخور ، یه بار نمیگه بسه دیگه دارم دیابت میگیرم وزنم داره می ترکه چشام داره می ترکه میگه نه باز قند بخور.

مادر بزرگم رو برده بودم بیمارستان و تخت بغلیش یه خانم بود که پاشو قطع کرده بودن به خاطر دیابت ( قند خون) بعدش به ما میگفت دلم ضعف کرده یه چیز شیرینی نداری بهم بدی

پس مغز واقعا بیشعورع خیلی هم بیشعورع

تنها ملاکش لذته

اگه بخوام از بیشعوری های مغز مثال بزنم تا فردا میتونم بگم مثل علاقه به رابطه ی جنسی ( طرف به خاطر خودارضایی داره نابود میشه و مغزش به خاطر لذت این کار می‌گه ادامه بده ) طرف عاشق دیدن سریاله حالا تا صبح بیدار میمونه و ۳ تا فصل سریال رو تموم می‌کنه ولی وقتی میخواد یه فیلم درسی ببینه حالش بد میشه و زود خسته میشه و یا حواسش پرت میشه

در کل هر چیزی به دردمون نمیخوره مغز باهاش حال میکنه و بیشعورع که جلوشو بگیره:

فست فود

قند

چربی

جنس مخالف

حواس پرتی

تنبلی

طمع

پر خوری

پر خوابی

وقت تلفی

ولی چیزایی که به درد امروز میخوره رو باهاشون حال نمیکنه

تمرکز

کار مفید

استمرار

غذای سالم

ورزش

و ...

خب حالا یه سوال

ما که نمیتونیم این مغز بیشعور رو که عوض کنیم پس چیکار کنیم که حرف گوش کن بشه و رام بشه ؟

یکم ادم شه و باعث رشد ما بشه نه پسرفت ما

چیزی که تا الان زندگیم بهش رسیدم اینه که لج بازی با مغز قطعا محکوم به شکسته

واسه ی همین همگی اول سال جدید کلی هدف میزاریم و چند روز از عید که میگذره بیخیال میشیم

هم کلی خودمون رو سرزنش می‌کنیم و هزار تا قول میدیم تا فردا صبح ۶ بلند بشیم درس بخونیم و ...

ولی مغز میگه بیلاخ

یه جوری بی‌انگیزت کنم که کیف کنی

هزارتا تا ترفند میزنه که بیخیال میشی آخرش

یا بیدار نمیشی

یا بیدار میشی به زور ولی تمرکز نداری

میری دوش میگیری و قهوه میخوری مغز یه حرکت دیگه میزنه

میاد خاطرات رو به یادت میاره

خاطرات رو بیخیال میشی میاد آینده رو به یادت میاره میگه اگه قبول نشی چی

اینم رد می‌کنی میاد حرف تلخ فلان دوستت رو یادت میاره اینم رد میکنی دچار عواطف میشی اینم رد کنی میگه یه لحظه فقط یه لحظه تلگرام رو چک کن یه دقیقه هم نمیشه

بعدش به خودت میای میبینی چند ساعت وقتت رو تو اینستاگرام هدر دادی یا فکری شدی یا اینقدر خستت کرده و از چشمت اب اومده و گشنه و تشنه و بی‌حوصله شدی و ...

در کل در یک کلام

تا تو رو به فاک نده بیخیال نمی‌شه

بعدش که روزتو از دست دادی یه جوری رو مخت کار میکنه که عذاب وجدان بگیری و همین عذاب وجدان باعث میشه فردا هم نتونی بخونی

پس اگه ساختار مغز رو نشناسی که براساس لذت کار میکنه هر چقدر فیلم انگیزشی ببینی

و هر چقدر به خودت فحش بدی و هر چقدر اراده به خرج بدی اتفاقی نخواهد افتاد و بعد از چند سال ادم ها آرزو هاشون رو رها میکنن

کسی که پزشکی دوست داشته بیخیال میشه و هر رشته‌ای در هر دانشگاهی قبول بشه میره

کسی که رویای جهان گردی داشته بعد از چند سال دست و پا زدن چون ساختار لذت مغز رو نمیدونه بیخیال میشه و میره آزمون استخدامی و کارمند میشه و رویاش رو فراموش میکنه و ‌...

این شکلی آدما از رویا و ارزوهاشون دست میکشن و تن به بردگی و شکست میدن به خاطر اینکه نمیدونن هیچ وقت زورشون به مغزشون نمیرسه و به جای خرج اراده و لج بازی با مغز باید یاد میگرفتن باهاش کنار بیان تا مغز همه چیز رو بهشون بده

حالا مهم ترین سوال زندگی

چکار کنیم مغز باهامون راه بیاد ؟ و در خدمت ما باشه ؟

جواب خیلی‌ ساده هست ولی ما ادما دنبال جواب پیچیده میگردیم

ادامه نوشته

کیمیاگر

دیشب مریض شدم

تب و لرز داشتم

خوابمم نمی‌برد

اومد از کتابخونه کتاب کیمیاگر رو که دو سال پیش خریدم و هنوز نخونده بودمش رو شروع به خوندن کردم

با اون حال بدی که داشتم ساعت ۱ بامداد تمومش کردم

۱۴۰ صفحه رو

چرا ؟

چون کار رو راحت کردم

رفتم تو جای خواب

یه جای امن برای مغز

نه پشت میز

البته این کار واسه ی من جوابه

شاید یکی پشت میز بشینه راحت تره

ولی وقتی من یه جای امن مثل تشک میشینم مطالعه میکنم اصلأ خسته نمیشم

ولی وقتی پشت میز و صندلی میرم میترکم واقعا

هنوز ۱۰ صفحه نخوندم خوابم میگیره

شعر مولانا

ما در این انبار، گندم می‌کنیم

گندمِ جمع‌آمده، گم می‌کنیم

اول ای جان دفع شرِ موش کن

وانگهان در جمع گندم، کوش کن

چقدر جالب مولانا میگه نگو چیکار کنم پبشرفت کنم

میگه اول بگو چه کار اشتباهی انجام ندم

میگه اگه به این فکر کنی کاری که الان دارم انجام میدم مفیده یا نه و اگه در جهت اهدافم نیست بزارمش کنار

به عبارت ساده تر میگه اول جلوی اتلاف انرژی و زمان رو بگیر بعدش بخوای نخوای میری سمت کار درست .

بازم ساده تر بگم میگه که: نگو امروز باید درس بخونم اول بگو امروز اگه بخوام درس بخونم چه چیز هایی می‌تونه تمرکز منو به هم بزنه ؟ اول جلوی این عوامل رو بگیر بعدش برو سمت مطالعه

اول گوشی رو خاموش من مثلا یا اینستا رو پاک کن بعدش شروع به مطالعه کن نه اینکه بری سراغ کار و مطالعه بعدش اینستاگرام حواست رو پرت کنه

بچه‌ها پول در بیارید

امشب رفتم سونو

۷۰۰ تومن شد

چه خبره آقا

۷۰۰ تومن پول زیادی نیست ولی خب خرجای دیگه هم هست

واقعا به نظرم بزرگترین انگیزه واسه ی درس خوندن همین هزینه های زندگیه

دیگه دختر و پسر ندارع

چون اکثر پسرا هم زیر بار این خرجا زاییدن و نمیتونن ازدواج کنن

بنابراین اگه دختری و داری این پست رو میخونی به فکر شوهر پولدار نباش چون نیست

حالا یع سوال

پس چکار کنم پول دربیارم ؟

اگه کنکوری هستی برو سمت فیزیوتراپی و رادیولوژی و دام پزشکی

شاید باورت نشه ولی درامد این ۳ تا رشته ی بالا از پزشکی بهتره

اگرم رتبه نشدی برو سمت بلاگری و اینستاگرام

اینم نشد کار مشاور املاک

در کل برادر من خواهر من

با حقوق کارمندی نمیشه هیچ غلطی کرد

اینو از من داشته باش

اگرم کنکوری هستی این مخارج کمر شکن زندگی رو یادآوری کن به خودت تا به خودت اجازه ی تنبلی ندی

موافق پرستاری و اتاق عمل و ... نیستم

مارتین سلیگمن

این نویسنده رو خیلی‌ دوست دارم

یه جمله خیلی خوب داره

میگه: شجاعت یعنی استمرار در یک کار تکراری بدون ترس از نتیجه

بارها شده چون در اوایل نتیجه نمی‌گیریم اون کار رو رها کردیم

به عبارتی

اول به اندازه‌ی تلاشمون نتیجه نمی‌گیریم

بعدا به اندازه‌ی نتیجه ی مورد انتظارمون تلاش نمیکنیم و کار رو رها می‌کنیم

پول کوچیک پول بزرگ میاره

اگه هدف بزرگی داری و میگی نمیرم سراغ کارمندی اشتباه می‌کنی

تا وقتی که از بابات پول تو جیبی میگیری ذهنت نمیتونه چالش های کارآفرینی رو هندل کنه و تو در نیاز های اولیه زندگیت موندی

پس اول یه شغل پیدا کن مخارجت رو بده

و هر روز چند ساعت رو هدفت متمرکز شو

بعد از چند ماه کم کم اون هدفت به درامد میرسه و اینقدر پول بیشتری گیرت میاد که میتونی شغلت رو بزارید کنار

بنابراین یادت باشه پول کوچیک پول بزرگ میاره

اگه ازم بپرسن چطور تنبلی رو کنار بزاریم ؟

میگم اول ذهنتو اروم کن

ببین چی ازارت میده

بنویس رو کاغذ

اگه واجبه انجام بده

اگه میشه بسپاری به کسی بگو دیگران انجام بده

اگه کینه و رنجشه یا ببخش یا به تاریخ معین کن که بهشون فکر می‌کنی

اگه مشکلت حاده مثلا از دست دادن عزیزی در زندگی و ذهنت آروم نمیشه برو پیش روان پزشک

در کل اول ذهنتو آرام کن

مثلاً خود من درگیر بیماری مادر بزرگم بودم

بعدش به خودم گفتم که مرگ چیز زیبایی هست قدیمی ها می رن و جوونا میان دقیقا شبیه زمستان و پاییز

حالا اگر مادر بزرگ خوب شد خدا رو شکر اگرم نه از من کاری بر نمیاد و چیز بدی هم نیست قانون طبیعته و مرگ در جای خودش واقعا زیباست

این طرز فکر باعث شد ذهنم آروم بشه

۲ . کار دومی که باید انجام بدیم قبول شرایطه

شرایط نرمال نیست

یه روز مهمون داریم

یه روز کار بانکی

یع روز مرگ

یه روز عروسی

یه روز تو خونه دعوا میشه

یه روز یکی اعصابت رو بهم میریزه

یه روز مریض میشی

یه روز حال نداری

یه روز بی پولی

یع روز قسط

یه روز سرزنش خانواده

یه روز کار بیرون

یه روز هر چی تلاش می‌کنی رشد نمی‌کنی

یع روز قول دادی زود بلند شی ولی تا ۱۲ خواب بودی

یه روز فلان یه روز...

بنابراین ماها همگی هزاران مشکل تو زندگی داریم و وقتی برنامه ریزی می‌کنیم واسه ی رسیدن به برنامه و تیک زدن اهداف

انتظار داریم شرایط گل و بلبل باشه

محل کار یا مطالعه ساکت

قهوه رو میز

حالمون درجه یک و توپ و عالی

اعصاب اروم

ولی زرشک...

تقریباً هیچ وقت شرایط نرمال نیست واقعا هیچ وقت

تو این فضا ادما جا میزنن

ولی اونایی موفق میشن که با همون حال کثافتی که دارن

با همون بی انگیزه بودن

با همون مشغله و ... ادامه بدن

چقدر ادامه بدن ؟ همون قدر که میتونن

لازم نیست ۸ ساعت

میتونی ۴ ساعت رو هدفت کار کنی خوبه

میتونی ۴۰ دقیقه کار کنی بازم خوبه

اصلا حالت خیلی کثافته ، میتونی امروز ۱۰ دقیقه کار کنی ؟ به خدا خوبه

به همون ده دقیقه راضی باش

بعد از مدتی اینقدر حرفه ای میشی که تو بدترین مود زندگی حداقل چند ساعت برای هدفت قدم برداشتی

بنابراین هر چقدر کم انجامش بده با هر حالی و با هر شرایطی

۳ . سوم اینکه خودتو بنداز تو چالش

اتاق خواب جای خوبی واسه ی مطالعه نیست

برو کتابخانه

پارک جای خوبی واسه ورزش نیست برو باشگاه چون تا پول ندی مرتب ورزش نمی‌کنی احتمالا

و ...

پاداش بزرگ و کوچک

وقتی سنگین کار می‌کنی

اگه آخر شب مثلا بعد از ساعت ۸

نری سراغ تفریح و داداش به خودت

به فنا میری

و بعد از مدتی حوصله ی هیچ کاری رو نداری

یه داداش کوچیک واسه ی خودت در نظر بگیر

مثلا باشگاه

پارک

فیلم سینمایی نه سریال

خونه ی اقوام

یه شام بیرون

به غذای غیر مجاز مورد علاقت مثل چیپس و کالباس

و ...

و هر بار که دو هفته برنامه هاتو حرفه ای اجرا کردی یه هدیه بزرگ به خودت بدهی ه چیزی که خیلی‌ حالتو خوب میکنه

من یه دوستی داشتم میگفت این پاداش بزرگ واسه ی من خود ارضایی هستش

و وقتی که دو هفته حرفه ای درس میخوند و از خودش راضی بود این هدیه رو به خودش میداد

حالا کار ندارم هدیه ای که واسه ی خودش در نظر گرفته بود خوب بود یا نه 😒😂

ولی این هدیه خیلی بهش انگیزه میداد و حالشو خوب میکرد پس میشه گفت هر کسی یه هدیه بزرگ مخصوص به خودش رو داره که مثلا هر دو هفته که تو مسیر خوب داشت پیشرفت میکرد میتونه به خودش بده

قول میدم با این سیستم هدیه بزرگ و هدیه کوچک اصلا ذهن دچار در جا زدن نمیشه چون میدونه قراره هر شب و هر دو هفته یک‌بار پاداش بگیره

چیکار کنیم برنامه ریزیمون انجام بشه

یه سری کارها رو هر روز انجام میدید

مثلا یه کنکوری میگه روزی ۴ ساعت زیست میخونم و ۲ ساعت شیمی و ...

وقتی برنامه ریزی می‌کنیم و انجام نمی‌دهیم حالمون بد میشه

بنابراین باید چیزی رو که میگیم بهش برسیم

ولی بعضی روزها حالمون بده و به برنامه نمی‌رسیم

پس چکار کنیم ؟

حالمون رو به ۳ قسمت تقسیم میکنیم

مود پرانرژی

مود ضعیف

مود داغون

بعد مشخص میکنیم مثلا اون روزی که داخل مود پر انرژی بودیم ۴ ساعت زیست میخونیم

اون روزی که رو مود ضعیف بودیم ۱ ساعت

اون روزی که رو مود داغون بودیم فقط ۲۰ دقیقه

حواسمون باشه مود داغون رو خیلی خیلی کم بزاریم

حالا اگه مود داغون رو اجرا کردیم و باز حال داشتیم میریم سراغ مود ضعیف اجرا کنیم

از عجایب مغز

آگه به محض بیدار شدن نری سراغ مطالعه حتی ده دقیقه

دیگه تا شب حرف گوش کن نیست

یه ده دقیقه بخونی بعدش بری سرویس و دست شستن و ...

تنوع فقط عوض کردن کتاب نیست

چند ساله دارم در حوزه ی کنکور کار میکنم

چیزی که خیلی خوب حسش کردم خستگی و بی حوصلگی شدیده

مغز مثل چاقوی کند میشه

علاوه بر دادن تنوع به دروس

باید به محل مطالعه هم تنوع داد

یه روز تو خونه

یه چند مدت کتابخانه

یه چند مدت دیگه یع کتابخانه دیگه

بعدش دوباره تو خونه و ...

دادن تنوع خیلی در انرژی و حال خوب تاثیر داره

یه جمله از کتاب عادت اتمی

میخوای ورزش کنی برو تو محیطش یعنی باشگاه

اونجا مجبوری ورزش کنی

میخوای درس بخونی برو کتابخونه

اونجا مجبوری کتاب بخونی

منم از فردا میرم کتابخانه

و باشگاه

یعنی از به جای اراده کردن خودمو مجبور میکنم

دلیل اصلی بی انگیزه بودن از نظر من

وقتی بدونم یه کاری انجام میشه و سود خوبی داره انگیزه میگیرم

و شبانه روز واسش زحمت میکشم

بنابراین رو یه کاغذ مینویسم که : این کار لذت بخشه و جواب میده

بعدش هر روز صبح به این کاغذ نگاه میکنم و ادامه میدم

ولی وقتی شک داشته باشی میشه یا نه فقط در جا میزنی

یعنی شاید انجامش بدی ولی چون شک داری حواست بهش متمرکز نیست

و فقط رو اون کار وقت میذاری که عذاب وجدان نگیری

بعد از یه مدت هم رهاش میکنی

بنابراین از نظر من مهم ترین دلیل برای ادامه دادن اینه که مطمئن باشیم میشه .

ولی این چرت و پرتا که تو میتونی و بلند شو و از این حرفا انگیزه ی موقت و بسیار زودگذره

من وقتی بدونم قطعا میشه همیشه پر انگیزه میمونم چون ذهنم میگه یکم تلاش میکنم و پشتش یه زندگی خیلی‌ خیلی بهتره

ولی وقتی شک داشته باشم ذهنم یا بهتر بگم همون ضمیر ناخودآگاه که قدرتش از ذهن اگاه انسان خیلی بیشتره اجازه نمیده ما رو اون هدف قفل کنیم و این ناهماهنگی در نهایت باعث میشه بعد از مدت کوتاهی از هدفمون سرد بشیم

یه مثال جالب وقتی هست که بچه ها اول سال واسه ی پزشکی میخونن

بعد همش میپرسن اگه خوب بخونیم و قول بدیم ۱۰۰ خودمونو بزاریم پزشکی قبول میشیم یا نه ؟

مشاورم میگه آره

ولی چون مشاور واسشون استدلال قوی نمیاره که ذهن بچه‌ها ۱۰۰ درصد مجاب بشه ( دقت کن گفتم ۱۰۰ درصد نه حتی ۹۹ درصد) ذهن آگاه یا همون کورتکس میگه خب شروع کنیم به درس خوندن و قفل شدن رو هدف

ولی ذهن ناخودآگاه یا همون مغز خرنده انسان میگه من وظیفم حفظ انرژی و بقاست و طرف رو از ادامه دادن منصرف می‌کنه

حالا ما تو زندگی عادی

مغز خزنده یا همون ناخودآگاه یا همون حیوانی میگه حالا چرا می‌خوای بری سر کار ، بابات که خرجیتو میده یه اتاقم که بهت داده

میگی حوصلم سر رفته

میگه برو کلاس موسیقی و باشگاه و فلان تفریح و ...

گور بابای کار تلاش

بعد از یه مدتی پول تو جیبی بابا کفاف خرج و مخارج رو نمیده

اون وقت میاد تو رو افسرده میکنه و می‌گه همین که غذا واسه ی خوردن داری کافیه

بشین تو خونه

کافه و تفریح لازم نیست حق نداری بری سر کار

و اینجوری طرف افسرده میشه و میشینه گوشه ی اتاقش

بعد از یه مدتی دلش پر می‌کشه واسه ی بیرون و عشق و حال

ولی بابا که پول نمیده

این مغز حیوانی خیلی‌ عاشق بیرون رفتن و دور دوره

میاد یه نقشه میریزه

میگه یه حرکتی بزن بابا باز زیاد بهت پول بده

مثلا ادامه تحصیل بده

تا خرجتو بده

یا دوست پسر پولدار پیدا کن

یا برو بیت کوین بخر

یا گول این موسسه های یه شبه پولدار شو مثل بیز و پنبه ریز و از این حرفا رو بخور

در کل می‌گه یه کاری کن که پول داشته باشی ولی کار نکنی

بعد از مدتی که میبینه شرایط زندگی داره سخت تر میشه و پولی در کار نیست میگه سگ تو ضرر

برو یه جا استخدام شو

حالا طرف می‌ره سر کار ولی اون ذهن هشیارش بهش میگه تو که داری روزی ۱۰ ساعت زحمت می‌کشی و واسه ی دیگران کار می‌کنی

بیا واسه ی خودت کار آفرینی کن تا هم پول خیلی بیشتری در بیاری و هم عشق و حال بیشتری کنی

ذهن حیوانی هم خوشش میاد ولی میگه من به شدت ترسو هستم و نمیتونم اجازه بدم از دایره امنت خارج بشی

بنابراین با اینکه عاشق پول زیاد و تفریح ریاد هستم ولی میترسم کارآفرینی جدیدت نگیره و بدبخت بشم

همین کار استخدامی رو بچسب بهش

حداقل خیالم راحته از گشنگی نمیمیری

بعدش ذهن هوشیار فشار میاره به جسمت که حتما باید انجامش بدی ولی متاسفانه زورش اصلا نمیرسه به ذهن حیوانی

بنابراین بعد از مدتی پروژه کار آفرینی یا هر هدفی که ما رو رشد بده رو میزاریم کنار

چون ذهن حیوانی وقتی همکاری نکنه سریع انرژی میاد پایین

ذهن رو درگیر خاطرات و .... میکنه

نمیزاره تمرکز کنی و هزار تا ترفند میزنه که هنوز شروع نکردی کار رو رها می‌کنی

ولی این هدف یه گوشه ی ذهنت میمونه

و ذهن خود آگاه دنبال مدارکه که به ذهن حیوانی ثابت کنه قطعا و بدون هیچ شکی و ۱۰۰ درصد این کار جواب میده

وقتی تونست اثبات کنه میشه

اون وقت ذهن ناخودآگاه همکاری میکنه و وقتی همکاری کنه ذهن آگاه و حیوانی دست به دست هم میده و چفت میشن تو هم و یه جوری رو هدف قفل میشن که مثل موشک و بدون خستگی میرن جلو

اون جوری میبینیم که ۱۲ ساعت کار عمیق و سنگین میکنه ولی باز انرژی داره

اگه پای بچه‌ها کنکوری هم بشینی میگن اتفاقی فلان ازمون رو خوب شدم گفتم پس میشه فلان رتبه هم بگیرم می‌گفت فلان رتبه هم می‌گرفتم بعدش هدفمو یکم ارتقاء میدادم و همینطور میرن جلو تا رتبه برتر میشن

حالا یه گروه هم هستن میگن پزشکی ولی چون واسشون اثبات نشده که قبول میشن مرتب مغز حیوانی جلوی انرژی اونا رو میگیره و نمیزاره مستمر کار کنن و رو هدف قفل شن

بعد از عید یه گروشون توقع خودشو اندازه ی باورش کم می‌کنه و میگه پرستاری که میتونم قبول شم یا فیزیوتراپی با این درصد و ترازم

بعد مغز حیوانی اینجا متقاعد میشه و میگه آره منم قبول دارم که میشه

حالا میاد با مغز اگاه همکاری می‌کنه

و طرف راحت قبول میشه

بعد یه گروه هنوز دنبال پزشکی میرن و سال اول قبول نمیشن سال دوم هم همینطور بعدش انتخاب رشته میکنن هر چی قبول بشن

ولی اون گروهی که رفت فیزیو و پرستاری و ...

وقتیکه نتیجه اومد بعضی هاشون میگن ما سنگر پیراپزشکی رو فتح کردیم پس اگه یه سال دیگه وقت بزاریم

پس همه چیز باوره

و باور هم با جملات انگیزشی مثل اینکه تو میتونی و بلند شو و آهنگ های شایع و ... درست نمی‌شه

نکبت یکجا نشینی

امروز می‌خواستیم بریم به جای جدید واسه ی تفریح

من که چند بار رفته بودم

و این دفعه می‌خواستم خانواده رو ببرم

مادر من همیشه واسه ی جای جدید بخوایم بریم استرس میگیره

مادر بزرگم من همینطور

ما شیراز زندگی میکنیم

مادر بزرگم سپیدان

مادر بزرگم جاهای دیدنی سپیدان رو ندیده

مثل پیست اسکی و...

دیروز به زور بردمش کوه دراک

می‌گفت بریم تو پارک

ولی وقتی کوه دراک رو دید عاشقش شد

امروز باز میخوام یه جای جدید رو بهش نشون بدم گیر داده بریم همون کوه دراک

خیلی خوش گذشت و جای خوبی بود

بهش گفتم تو دیروز حاضر نبودی بیای دراک

می‌گفتی همین پارک خوبه

الان عاشق دراک شدی

این جای جدید هم بیا ببین

شاید مثل دراک عاشقش شدی

بعدم لذت زندگی به دیدن جاهای جدید و تجربه های متنوعه

چرا اینقدر اعصاب منو خورد می‌کنی آخه

بعدش اومدم تو اتاق به این نکته فکر کردم که اکثر ادما تو نکبت محیط امنشون گیر کردن

هر وقت تعطیلات میشه میره روستاشون

چون میترسه جاهای جدید رو امتحان کنه

شغل مورد علاقشو انتخاب نمی‌کنه و ادامه نمیده چون میترسه کار گیرش نیاد خودشو قانع میکنه به حقوق کم کارمندی

باشگاه نمیره به بهانه ی اینکه وقت ندارم ولی بری تهشو در بیاری چون آشنا نیست با محیط باشگاه و احساس غریبی می‌کنه نمیره ثبت نام کنه

جاهای جدید نمیره واسه ی تفریح چون اشنا نیست باهاشون در صورتیکه که هزینه ای هم نداره واسش

مثلا یه آبشار جدید

یه سد جدید یه جای دیدنی جدید

در کل حواسمون باشه تو نکبت یه جا نشینی و ترس گیر نکنیم و همیشه گوشه ی ذهنمون این باشه امروز یه قدم از دایره ی امنم خارج بشم و یه چیز جدید رو تجربه کنم

امروز می‌خوام یه چالش سگی و خیلی سخت واسه ی خودم بریزم

امروز ۳ شنبه ۲۱ فروردین

می‌خوام تحت هر شرایطی

چه خسته بشم چه کار داشته باشم یا هر چیز دیگه

روزانه ۵ تا ۹۰ دقیقه کار عمیق داشته باشم

یعنی تحت هر شرایطی روزانه ۷٫۳۰ ساعت کار کنم رو بیزینسم تا زودتر به سرانجام برسه

کار عمیق واقعا سخته واقعا سخته

ولی میخوام انجامش بدم

امیدوارم از این چالش سربلند بیرون بیام

نظر دوستام

بچه‌ها می‌گفتن حالا که از پیش ما رفتی حس بدی داریم

میگیم‌یادش بخیر

دانیال کنارمون بود چقدر بهمون خوش می‌گذشت

و چقدر خوبه حس مثبت از خودت به جا بزاری

با غذای مغزت نجنگ

بار‌ها و بار‌ها تلاش کردم

سخت تلاش کردم

ولی تهش بهم اثبات شده که :

بدون تفریح و خوشی مغز نمی‌تونه کار کنه

اگه دوپامین ترشح نشه فاتحت خوندس

مغز اجازه نمیده کار کنی

یا درگیر عواطفت میکنه

یا حس ناامیدی و بی انگیزه بودن بهت میده

یا جسمتو مریض میکنه

یا ...

برو دنبال حال خوب

دنبال حس خوب

دنبال شادی

یعنی در طول روز خوب کار کن

بعد از غروب آفتاب برو دنبال شادی

حالا هر چی که حالتو خوب میکنه

من یه مدت خودمو بستم به ورزش

و واقعا عالی بود

الانم یه روز در میون ورزش میکنم ولی کافی نیست

باید سفرم برم و ...

دل تنگی همیشه ما رو نابود میکنه

لعنت به این دلتنگی

میدونم تمام ما آدما احتیاج داریم یکی کنارمون باشه

ولی بعضی وقتا واقعا کار داریم

باید متمرکز بشیم رو هدفون تا سریع تیک بزنیم هدفون

بعدش این حس سگی دلتنگی میاد گند میزنه به بهروری

ای مغز خر من ، کسی هم مونده که دلت واسش تنگ نشه

از دوستات تا دوست دخترت تا هم کلاسی هات تا اساتید دانشگاه و همسایه‌ها و ...

ای دل من یکم ادم باش اینقدر خر نباش

الان وقت تفریح نیست

تو رو خدا بفهم و منو اواره و بدبخت نکن تو رو خدا

بخدا بعدا می‌برمت همه جا می‌گردونمت

همه ی دوستام رو دوباره جمع میکنم دورت

ولی الان به خدا وقتش نیست

باید رو هدفم متمرکز بشم

بفهم ای دل خر و ساده ی من

شیفت سریع

یه مطلب جالبی که امسال باید خیلی روش کار کنم

تغییر حالت سریعه

مثلا ده دقیقه وقت دارم همونو بزارم واسه ی مطالعه

نه اینکه بزارم واسه ی روزی که سر حالم و از صبحش بیکارم

تجربه خرید از تره بار

یه خرید ساده کلی تجربه میخواد وای به حال هدف های بزرگ

من همیشه جاهایی میرم که ادما تا مجبور نشن نمیرن

مثل دادگاه یا کلانتری

یا برم پیش بیمار شب بمونم تو اورژانس

چون معتقدم بزرگ شدن فقط به کسب تحربه هست نه به سن و سال

ولی همیشه تو این میدون تره بار کلاه میره سرم

از بسکه شیادن بعضی هاشون

ما تو شیراز بهش میگیم دروازه کازرون

دیدم میوه های جلویی خوبن

از آشغال های پشتی بهم داد

البته شکی ندارم از این پول خیر نمیبینه

چون چیزی که نشون داد با چیزی که بهم داد فرق داشت

اخلاقشون هم مثل سگ میمونه چیزی بگی میپرن بهت

پس بهتره از جایی خرید کنی که کامل پشت سینی رو ببینی

طرف خوش اخلاق باشه

ترازو شو ببینی

چند جا قیمت ها رو ببینی

و اخر شب خرید کنی بهتره چون آشغال هاشونو دادن رفته

.البته من تفریحی خرید میکنم از دروازه

در کل خواستم بگم که هر بار کاری رو انجام میدیدم تجربه ما نسبت به اون کار بیشتر میشه و تجربه کم کم زیاد میشه و نباید انتظار داشت با یکی دوبار تجربه کارمون رو به نحو احسن انجام بدیم

چون یع سری از کارها نیاز به بارها و بارها کسب تجربه داره و این خرید ساده هر بار یه چیزی یاد میگیری چه برسه به هدف گزاری های مهم زندگی

تکامل

ما هر چقدر تو یه موضوعی خوب باشیم

بازم جا واسه ی پیشرفت داریم

و نباید انتظار داشته باشیم دیگه هیج اشتباه و غلطی رو تکرار کنیم

چون در شرایط جدید و محیط جدید باز هم شاید نتونیم بهترین خودمون باشیم

من دوره ی شهامت استاد پیام بهرام پور رو شرکت کردم

و واقعا خوب میتونم از حقم دفاع کنم و حرفی که تو دلم هست رو بگم و خیلی خودمو تو چالش میندازم

امروز رفتم مرغ بگیرم ولی مرغه تو دلم نبود یه خراش روش بود چربیش زیاد بود ولی یه پیرمرد بود روم نشد بگم‌ مرغو عوض کن چون پوستشو گرفته بود

الان میگم من باید درخواست میدادم

حالا یا قبول میکرد یا نه

من حق دارم درخواست بدم و اونم حق داره قبول نکنه یا کنه

ولی وقتی درخواستت رو بیان میکنی یه حال خوبی میگیری که نگو

حتی اگر طرف قبول نکنه حالت خوبه که حرفتو زدی

روز چهارم چالش

تنوع دادم به درسام و بازدهیم خیلی‌ خیلی بهتر شد

۱. یاد گرفتم که خیلی وقتا فضولی نکنم و بزارم افراد خودشون کارشون رو انجام بدن

و حتی خیلی از کارها رو میشه داد یکی دیگه انجام داد مثل خرید خونه و ...

۲. و اینکه تغییرات یهویی رخ نمیدن بنابراین خودتو به چالش بکش ولی خیلی سخت شد یکم شل کن م انتظار تغییرات مستمر داشته باش ولی یهویی نه

۳. بازه های مطالعه من ۹۰ دقیقه بود میخوام امروز بزارم رو ۴۵ دقیقه

و

۴. به نکته ی خیلی مهم . هر وسوسه ای اومد سراغت کافیه ده دقیقه صبر کنی میپره

حالا هرچی میخواد باشه

مثل خستگی گشنگی هوس چک گوشی یا انجام هر کار اشتباه دیگه ای حتی هوس و ...

۵. وقتی یه اتفاقی رخ داد یا می‌خواد رخ بده و ازش می‌ترسی به این فکر کن که می‌توانست خیلی خیلی بدتر باشه و اون وقت این اتفاق واسه ی ما کوچیک میشه

بپذیر تغییر رو

تصمیم گرفتم روزی ۸ ساعت عمیق کار کنم

ولی نمیشه

اگه بشه خیلی سخته فعلآ

بنابراین بدون اعصاب خوردی

تغییرش میدم به روزی ۶ ساعت

مسیر موفقیت

دیروز خودمو جر دادم ولی نشد بیشتر از ۴ ساعت بخونم

ایشالا امروز میرسم دوباره به ۸ ساعت

تولد دوباره

حس خیلی‌ خیلی خوبی دارم

بالاخره با هر سختی بود ساعت مطالعه رو رسوندم به ۸ ساعت

یه قانون یاد گرفتم که خیلی بهم کمک کرد جا نزنم

قانون مخافظ دیسیپلین یا ترس از خستگی: این قانون میگه وقتی تعهد منطقی میدی مثلاً ۸ ساعت مطالعه میکنم و اگه حس خستگی اومد سراغت باید اون حس رو تنبیه کنی مثلا به جای ۸ ساعت اون روز ۹ ساعت بخونی.

چون وقتی به جسم و مغزت فشار بیشتری از چیزی که تعهد کردی بیاری میترسه و فردا هم کاراشو انجام میده و جا نمیزنه چون می‌دونه دیروز تنبیه شد به دلیل تنبیهی .

خوشبین ها خوش شانسن ؟

یه جمله از مارتین سلیگمن خوندم که خیلی جالبه

میگه همونقدر که زندگی واسه ی آدمای بدبین سخته واسه ی خوش بین ها هم سخته

ولی در آخر خوش بین ها واسش به راهی پیدا میکنن و پیروز میشن

رضا داوود نژاد

تازه خبرشو شنیدم که ایشون فوت کردن

واقعا ناراحت شدم

چون با سریال ها و فیلم هاش خاطره داشتم

خدا رحمتش کنه

ولی فوت ایشون واسه ی من یک نشونه بود

داشتم به این فکر میکردم که نکنه مادر بزرگم اتفاقی واسش بیفته

بعدش که خبر فوت رضا داوود نژاد رو شنیدم به خودم گفتم مرگ چیز ترسناکی نیست

هر کسی یه روز میاد سراغش

حالا مادر بزرگ من که ۷۵ سال سن داره

درسته که اگه از پیشمون بره خیلی ناراحت میشم ولی مرگ پایان راه نیست و من پس از برنامه ی پس از زندگی به وجود روح ایمان آوردم

و از طرفی مرگ قانون طبیعته و یه جوری یه پوست اندازی جدیدع

و ما باید به قانون طبیعت احترام بزاریم

اگه مادر بزرگ من بخواد بره ما باید احترام بزاریم به قانون طبیعت

و خون مادر بزرگ من که از بقیه رنگین تر نیست

روزانه هزاران جوون و کودک فوت میشن

مادر بزرگ من هم یکی از اونا

بزرگترین دلیل عقب موندن من

۸ ساعت کار عمیق مستمر انجام ندادم

چون وسطش رفتم تو گوشی و یهو به خودم اومدم وقتم رفته

چون وسطش یه سر رفتم پایین و وقتم رفته

چون یه چایی واسه ی خودم ریختم و بعدش ذهنم منحرف شده و وقتم رفته

چون گفتم یه چرت بزنم و پشتش چند ساعت خوابیدم و وقتم رفته

اگه خیلی خواب بهت فشار آورد ۵ دقیقه چرت بزن و بعدش برو دست و صورتت رو اب بزن

اگه گشنت شد نون و اب بزار تو اتاقت که نری پایین حواست پرت شه

اگه می‌خوای ناهار بخوری خیلی سبک بخور که اصلا سنگینی نشی و حتما حتما بگو بیارن تو اتاقت

نرو سر سفره بشین

یه بطری اب بزار تو اتاقت که نری پایین