تعامل با افراد بد قلق
ما هر چقدر خوب و پرفکت باشیم امکان داره باز یه سری ادم اشغال به ما بخوره
اولیش تو نوجوونی بود که همسایمون بودن رفتن و ارتباطم رو باهاش قطع کردم
دومیش یه پسره بود اهل روستاهای ایلام که ترم اول دانشگاه دوره
اسمش حسن بود و به شدت روانی بود و خیلی هم قدرتمند چون سنش از ما خیلی بیشتر بود
کاری که کردم با حسن رابطم خوب بود و بعدش اتاقمو عوض کردم
ترم شیش دانشگاه یه پسر بود به نام بردیا که پسر اسکلی بود کلا
روانی نبود ولی خیلی میخواست تو چشم باشه و بچه بود واقعا و یه جورایی اداب اجتماعی رو بلد نبود و میخواست باحال باشه ولی رفتاراش ادمو اذیت میکرد
کاری که کردم باهاش قطع ارتباط کردم و خودش بعد از مدتی انصراف داد از دانشگاه
الان که دارم این متنو مینویسم یه ده مورد دیگخ یادم اومد
حقیقت اینه که ادم اشغال همیشه هست
کاری که باد بکنیم اینه که به جای جنگدن باهاشون ترکشون کنیم
و اگه نمیشه ترک کرد کلا توجه رو ازشون برداریم خود به خود از زندگیمون میرن
حالا یا مثل اون بردیا خودشون انصراف میدن یا تو میری یه جای بهتر
( اگه نظر شخصی منو بخواید یه نشانه هست که به ادم میگه دیگه جات اینجا نیست و باید ترک کنی این محیط رو ) و جنگیدن فقط بهت اسیب میزنه
من ادمی هستم که همیشه واسه ی هدفام دارم تلاش میکنم ولی جنگ با ادم اشغال بنظرم اشتباهه چون وقتی سگ میخواد به انسان حمله کنه عاقلانه اینه که یا فرار کنی( محل رو ترک کنی نمونی اونجا ) یا جلوی سگ نون بندازی ( موقت بهش محبت کنی تا بهت اسیب نرسه ) تا بعد ببینی چی میشه
حالا اگه این ادم تو خانواده باشه هم باید همین کار رو کرد
در کل ادم اشغال همیشه هست چه محیط کار چه دانشگاه چه مدرسه چه ادارات و ...
پس بهشون توجه نکن یا بی محلی کن یا از خودت دورشون کن یا محل رو ترک کن ( یادمه اخرین بار با یه ادم اشغال دعوا کردم بدجور و بعدش به همین نتیجه رسیدم که بهتر همون روز اول دوم میرفتم یه خوابگاه جدید و اعصاب خوردی بعدش واقعا ارزشش رو نداشت )